قوانین زندگی کردن

ـ شبها زود بخواب
ـ صبحها زودتر بیدار شو
ـ نرمش کن، بدو، کم غذا بخور
ـ زیر بارون راه برو
ـ تو زمستون گلوله برفی درست کن
ـ هر چند وقت یک بار نقاشی بکش
ـ در حمام آواز بخوون و کمی آب بازی کن
ـ سفید بپوش
ـ آب نبات چوبی لیس بزن
ـ بستنی قیفی بخور
ـ به کوچکترها سلام کن
ـ گاهی، شعر بخون
ـ نامهی کوتاه بنویس
ـ زیر جملههای خوبی که تو کتابها هست خط بکش
ـ به دوستهای قدیمیت تلفن بزن
ـ ـ فرصت کردی به شنا برو
ـ هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن
ـ اراده کن که خواب ببینی
ـ از خوابهای بد بپر و آب بخور
ـ چای بخور و برای دیگران چای دم کن
ـ جورابهای رنگی بپوش
ـ مادرت رو بغل کن و روشو ببوس
ـ به پدرت احترام بذار و حرفاش رو گوش کن
ـ دنبال بازی کن، اگر نشد وسطی بازی کن
ـ به برگ درختها دقت کن
ـ به بال پروانهها دقت کن
ـ قاصدکها رو بگیر و فوت کن
ـ به باغ وحش برو
ـ چرخ و فلک سوار شو
ـ کوه برو
ـ هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده
ـ خوابهایت رو تعریف نکن
ـ خوابهایت رو بنویس
ـ خنده رو از یاد نبر
ـ چشمهایت رو روی هم بگذار
ـ شیرینی بخر
ـ با بچهها توپ بازی کن
ـ برای خودت برنامه بریز
ـ قبل از خواب موهایت رو شانه کن
ـ به سر خودت دستی بکش
ـ خودت رو دوست داشته باش و برای خودت دعا کن
ـ برای خودت دعا کن که آرام باشی
ـ وقتی توفان میآید، تو همچنان آرام باشی
ـ تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد
ـ برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛
ـ آن قدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره بتابد
ـ برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی
ـ برای خودت دعا کن که سر سفرهی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی
ـ برای خودت دعا کن تا همهی شبهایت ماه داشته باشد، چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است
ـ ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی
ـ برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی خیلی طولانی است؛ خیلی چاله چوله داره؛ دامهای زیادی در آن پهن شده و باریکههای خطرناکی داره؛ پر از گردنههای حیران و سنگلاخهای برفگیر است
ـ برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی، چون هر جای راه بایستی مردهای و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدم بیاید، خیلی دردناک است
ـ هیچ وقت خودت را به مردن نزن
ـ برای خودت دعا کن که زنده بمانی
ـ زنده ماندن چند راه حل ساده دارد؛ برای این که زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازهای که نیاز داری بخوابی؛ باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد؛ بیداریهایی آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت
ـ تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی
ـ همیشه سهمت را بخواه و بیشتر از آنچه که به تو شادمانی ارزانی میشود در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند
ـ برای این که زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیزی سینهات را آلوده کند؛ برای این که زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد
ـ هرچند وقت یک بار قلبت را به فرشتهها نشان بده و از آنها بخواه قلبت را معاینه کنند
ـ دریچههایش را، ورودیها و خروجیهایش را و ببینند به اندازهی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه
ـ اگر ذخیرهی شادمانیهایت دارد تمام میشود باید بروی پشت پنجره و به آسمان نگاه کنی
ـ آن قدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛ آن وقت صدایش کن؛ به نام صدایش کن؛ او حتماً برمی گردد و به تو نگاه میکند و از تو میپرسد که چه میخواهی؛ تو صریح و ساده و رک بگو؛ هر چیزی که میخواهی فقط از خدا بخواه؛ خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمیکند
ـ شادمان باش؛ او به تو زندگی بخشیده است و کمکت میکند که زنده بمانی؛ از او کمک بگیر؛ از او بخواه به تو نفس، چرخ و فلک، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت، تاب، بستنی، سجاده، اشک،حوض، شنا، راه، توپ، دوچرخه، دست، آلبالو، لبخند، دویدن و عشق... بدهد؛ آن وقت قدر همهی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد
ـ و در نشیب و فرازهای زندگیات دیگران را نیز فراموش نکن .....